محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

بزودی پستی

همراه با عکس. شامل خاطرات سه روزه شمال (محال یادم بره). آرایشگاه رفتن خانمی، استراحت مطلق من و ... و... اینا رو گفتم تا یه خرده مامی کوروش یاد بگیره صبرشو بالا ببره. گاهی لازمه. باورتون میشه نوشتم نفرستادم پرید. چهارشنبه بدون بابایی قرار بود با اتوبوس همسایه شمال بریم. ساعت 4 بایست پیش بابایی باشیم تا ماشینو بهش تحویل بدیم. منم با اعتماد بنفس کامل 3و20 دقیقه از صدر میزنم که برم و میخورم به ترافیکی شدید. کمی تو ترافیک نمونده بودم که راننده زنگ زد. منم گفتم کمی معطل کن رسیدم.. حالا هی اون زنگ بزن هی من گاز بده. خلاصه بابایی رو برداشتیم و تا رودهن تونستیم خودمونو بهش برسونیم. تا حالا تو زندگیم رالی به این باحالی اونهم تو جاده شمال ...
9 ارديبهشت 1392

جریمه

همین الان بدلیل اینکه در سطل آشغال اتاقم باز بود، رئیسم منو به دادن بستی به همه جریمه کرد خریدم بردم دادم. نوش جونشون.. راستی رفتم تعاونی دانشگاه. مامان پارسا فندوقی بهم میگه آخی وسط روز هوس بستنی کردی؟ گفتم نه خواهر جریمه شدم ...
8 ارديبهشت 1392

کلاس بالاتر

دختر نازم!!! کلاستو عوض کردن و دیروز بردنت کلاس خاله زینب. امروز میگفتی خاله زینب عروس شده و امروز نمیاد. دوباره برگشتین پیش خاله منظر.. آخه میذاشتین وقتی برگشت دیگه. عزیزم شما خیلی خاله منظرو دوست داشتی و خیلی منم ازش راضی بودم. دیگه از خودم بهتر میدونستمش درقبالت و دیگه توخونه اگه غذا هم نمیخوردی میدونستم تو مهد خوردی. هرچند همه مربیها خوبن و خداروشکر گله ای ازشون نیست. اما علاقه شما و بقیه بچه ها به منظر خیلی زیاده.. خوبیش اینه که تو کلاس جدید زبان و کارآفرینی دارین و کلاس خاله منظر دیگه کلاس نی نی ها شده. امیدوارم همیشه خوش باشی... علاقت به خاله منظر دیگه ترسیدنی و زیاد شده بود. حتی شبا گریه میکردی بری مهد و حاضر بودی منو با...
8 ارديبهشت 1392

یه مطلب زیبا

این مطلب زیبا را در ادامه مطلب، مامان صبا گلی از هفته نامه پارسی برام فرستاده. دستش درد نکنه.. وقتی با این نگاه دخترانمان را بزرگ می کنیم که قدرت اداره یک زندگی، قدرت اداره یک خانواده، قدرت تلاش برای ادامه حیات،قدرت تلاش برای به دست آورد پول برای مرد هست برای مرد زندگی. وقتی با این نگاه دخترانمان را بزرگ می کنیم که بهترین شما کسی است که بهترین مرد را به دست می آورد مردی که تمام این قدرت ها را دارد نه کسی که خودش صاحب تمام این قدرت هاست. وقتی با این نگاه دخترانمان را بزرگ می کنیم که شکننده ترین شما لطیف ترین شماست وقتی با این نگاه دخترانمان را بزرگ می کنیم که لطیف ترین و ظریف ترین شما بهترین شماست نه محکم ترین و نه با صلابت ...
4 ارديبهشت 1392

barbie on board

تو ترافیک اتوبان همت داشتم میرفتم. یهو متوجه شدم رو شیشه عقب ماشین جلویی نوشته: barbie on board اولین چیزی که به ذهنم اومد این بود ببینم این راننده بیسواد کیه که غلط املایی به این بزرگی رو متوجه نشده. بعدش گفتم نه حتما خیلی از دختر خودش مچکره که باربی فرضش کرده.. تو یه لحظه از موقعیت پیش اومده استفاده کردم و سبقت گرفتم و کنارش قرار گرفتم. بللللللللللللللله. دیدم آقای راننده یه پسر شیک و جوونیه که کنارش (on board) یه دختر خانم سانتامانتال که فرفر موهاش داشت میرفت تو دهن پسره. چقدر الوان!!!! آدم دلش وا میشد.. دلم میخواست بهش بگم من هم اگه جات بودم پشت ماشینم مینوشتم: برید کنار!!! barbie on board ...
1 ارديبهشت 1392